پیچ و تاب زندگی...

به سراغ من اگر می آیی، نرم و آهسته بیا ، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من...

پیچ و تاب زندگی...

به سراغ من اگر می آیی، نرم و آهسته بیا ، مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من...

سالی که گاهی یادم یمره شروع شده..!


سلام...!!!

ای بابا عجب دنیاییه این دنیای مجازی./..

میخوای بری نمیشه...میخوای بمونی خوش نمیگذره آخه..


چی بگم والا...

این قالب...این عنوان ...حتی عنوان همین پست ...ا

اصن انقد که ملموسه داره با لب و دهنت باز ی میکنه...

خیلی چرخید تا شد این...حالا سعی کن بگی چطوره..بالاخره ماهم دنبال ازتقاء وبمونیم دیگه...


و اما...سالی که گاهی یادم میره شروع شده...!!!!


جدا خیلی سال 92 غیرمنتظره بود...الانم یه وقتایی یادم میره که خونه تکونی کردیم,عید رو با خانواده گذروندیم و الانم نصف بیشترش رفته...!!!

خب همینم باعث شد از خیلی برنامه هام عقب بمونم...یعنی اونطوری که من میخواستم نشد...!!هرچی هم خواستیم که عوض بشیم نشد...!!!




خب حالا...اول میریم سراغ 14 فروردین...و اونم ...نادر ابراهیمی...

یعنی نشده که نادر ابراهیمی رو که بخونم لذت نبرم...خیلی خیلی عالیه...


" خوشبختی، نامه ای نیست که یک روز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دستهای منتظر تو بسپارد.

خوشبختی ، ساختن عروسک کوچکی ست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر...

به همین سادگی، به خدا به همین سادگی؛

اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه از هیچ چیز دیگر...

خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز در شناختنش گیج شویم...
خوشبختی، همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است..."


روحش شاد...!!



2-و باز هم یه حادثه ...زلزله ی جنوب...بوشهر...!!!


خب زلزله که یه چیز کاملا طبیعیه و به نظرمن نمیشه چیز دستکاری شده ای باشه...!!!!

متاسفانه یه عده ای جونشون رو از دست میدن یه عده ای هم تو این حادثه ها جونشون رو میبازن و یه عده ای هم فقط بازمانده هستن و هیچ کاری هم نمیشه کرد...!!!

اما تو یه مطلبی خوندم که "لیلا حاتمی" این زلزله رو نسبتش داده به روز ملی فناوری هسته ای و درواقع همون نیروگاه بوشهر...!!!که 20فروردین هست واین حادثه باهاش مصادف شده...!!


به نظر من نمیشه تو چنین موقعیتی این دوتا موضوعی رو. که به صورت طبیعی همه جا اتفاق میفته رو رو به روی هم قرارش بدن و به هم ربطش بدن...!!


نمیدونم والا...


حالا جالبه نوشته بود که بی بی سی هم نمیتونسته همچین دهن کجی به ایران بکنه...!!!

خب بنده ی خدا حق داره.انقد تو این موارد اقتصادی سیاسی کلاه سرمون رفته که به هیچی اعتماد نداریم...بدبین شدیم دیگه..!!


نه تنها من نه تنها شما...حتا لیلا حاتمی...!!!والا...!!


بهرحال ..


خدایا از سر لطفت بیامرز تمام رفتگان و مردگان را..

نه تنها رفتگان و ماندگان را,و حتی جمله ی نازادگان را...!




دلم پره...!!!


تکرار غریبانه ی روزهایت چگونه گذشت ، وقتی روشنی چشمهایت ،

در پشت پرده های مه آلود اندوه ، پنهان بود...


با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکی ات ،از تنهایی معصومانه دستهایت ،

آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت،و در, گیر و دار ملال آور دوران زندگی ات، حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود ؟



سلام...البته بازم یه سلام بدون انرژی!!


یه وقتایی به یه جایی از زندگی که میرسی.یهو یادت میاد که باید بایستی!!!

حتی اگر امکانشم هست ,, توقف کامل!!!

باید مرورش کنی.مجبوری بهش فکر کنی.دست خودت نیست.ولی مدتام حسرت میخوری...

میخوای از سر شروع کنی نمیشه.نمیشه نمیشه....


اگه خودت داری گند میزنی به زندگی خودت حواست باشه دیگرانم هستن,

دیگرانی که _نگران_تک تک لحظه های تو هستن...!!

دیگرانی که براشون عزیزی و کوچکترین بی توجهی و بی حوصلگی تو آزارشون میده...!!!


آخه زندگیه!الکی که نیست...



زندگی چیزی نیست که لب
طاقچه ی عادت از یاد من و تو برود ....



یه وقتایی هم وقتی داری میری دقیقا با خودت لجبازی میکنی و ادامه میدی...

تند و تند تر راه ها رو میری و با آدما می جنگی....


چقدر حس بدیه که آدم یه وقتایی انقدر تو منجلاب خودش داغون بشه که حتی چشماش همه  ی آدمای اطرافش رو تیره ببینه....نسبت به حسای اطرافیانش بدبین بشه و همه رو ترحم ببینه...

بعدشم بزنه زیر همه چی و به آدمای اطرافش بدبین بشه...


این چیزا کار عقل نیست....همشون از دل آدم سرمیزنه....

شاید خریت محض باشه...اما افسارش دست خود آدم نیست....!!!

کاش میشد وقتی دلت داره غلط میره....جلوش رو بگیری....!!!

اونوقت حسرتی وجود نداره....!!!

اونوقته که وقتی حسرتا رو خوردی و همه چی تموم شد...میگی از من بعید بود که انقدر تند برم...

میگی من چی شده بودم که اینطوری همه  چی رو به هم ریختم...!!؟؟!


دیگه حتی حسرت هم فایده ای نداره....!!!

هرچند بازم آخرش همه چی سر همون "دلت" خراب میشه....!!!



دلم خیلی پره...

ازخودم,,ازخودم ,,,خودم...

از این سیاهی آسمان شهر

از این اقتصاد بیمار و بدهی و بدقولی ها 

از مذهب سطحی و فقط ,پوسته ای مردم 

ازمدیران سفارشی

از سیاست مداران مقدس حال بهم زن

از دلار نمیدونم چند هزار

 از جوانان تحصیل کرده بیکار


از قحط و الرجال و آقا زاده های دارای 5 شغل

از رساله خواندن موقع پس دادن گزینش برای رسمی شدن

از نسبت پرسیدن های برادران زحمتکش بسیجی

و بیشتر از خودم , از خودم....



و اینکه...

سهم من تو این روز ها از خدا کم شده,,

باید بتونیم خدا رو جاری تر از اونچه که تا حالا بوده برای زندگی تصور کنیم

هر چیز که هست,

هر قاعده ای,

هر اتفاقی,

هر لحظه,

خدا نیروی حرکت توئه

خدا خالق قوانین حاکم بر این دنیاست

خدا رو محدود به زمان ترس و احتیاج نکنیم گرچه اونموقع بیشتر حسش می کنیم


با صد هزار جلوه برون آمدی که من

با صد هراز دیده تماشا کنم تو را




درد...!



سلام دوستای خوبم...!!!

بااینکه تازه مجددا شروعش کردم ولی خیلی حال نداشتم برای نوشتن...

اما خب دیگه یه اجباریه که شیرینه...!!!

همون ارتباط و حرف زدن با شماها منظورمه...خیلی شیرینه...!!!


این موضوع پستم تا حدودی بی منظوره...

اما شک نکن که از اختشاشات ذهن نویسنده اقتباس شده...,,,

اصن موضوع به روزی هم هست...!!


بخونش:


فلان ساعت,فلان خیابون,منتظر تاکسی:


خیلی با حجاب ,خیلی خانوم وایسادی , منتظر تاکسی,

آقا پسره شنگول منگول میاد سمتت ,


ببخشید خانوم دانشگاه آزاد کدوم طرفه؟

براساس اخم همیشگی صبحگاهی,آقا مستقیم!!

مستقیم میره!

نه مثه اینکه باز سوال براش پیش اومد,,

ببخشید خانوم,میشه بپرسم رشته تون چیه؟

نه خیـــــــــــــــــــــــــر آقا...! ...


راهو کج میکنی جابه جا میشی.,دوباره میاد,عجب سیریشیه,

خانوم میشه باهاتون آشنا بشم؟


جواب واقعیت که تو دلت  میگی اصولا :

مرده شورتو ببرن احمق بیشعور!!!با یه کشیده ی ملس!!


جوابی که قانونا و عرفا باید بدی ( ناچارا ) :


آقا مزاحم نشو.بفرما ...!!!


خب دلیلت چیه خانوم؟

نفرت از چشم ها میزنه بیرون,,ناچاری به یه (مرد) رو بندازی و بگی آقا این مزاحمم شده !



آهان ,فک کنم الان دیگه فهمیدین نویسنده چه خدشه ای به روح لطیفش وارد شده...!!!


یکی از بد بخــــــــــــتی های جامعه ی اسلامی ما همین مزاحمــــــــــت های مسخره ,

توی خیابون,از طرف جنس متشخص مسلمان  ذکوره !


نمیدونم چه حسی بهشون دست میده , که حاضرن کوچیک بشن ولی دست از این کارای احمقانه شون بر ندارن...!!!


وقتی توی مراسم عزاداری امام حسین (ع) پسره تو هیات داره مثلا ثواب میکنه,,و چشاش مدام میندازه بالا و خانوما رو دید میزنه,دلام میخواد هیـــــــــــچ دختری تو دنیا نباشه...!!!


وقتی داری از سرما یخ میزنی, خودتو خیلی پوشوندی,و از کنار یه آقا رد میشی,میگه یخ نکنی خوشکل خانوم!!!!,میخوای همون جا یقه شو بگیری و سرش داد بکشــــــــــــــــــــــــی!!!!


وقتی با دوستات جمع میشی تو خیابون که باهم برین خرید,آقاهه که به قاعده ی پدر بزرگ من سن داره,زن داره,فرزند داره,,برمیگرده میگه میون این همه خوشکل کیو انتخاب کنم؟بشکن میزنه,

میخوای برای سن و سالش و برای شعور آب کشیده اش , تاسف بخوری.,حتی میخوای بگی بیچاره زنت بیچاره فرزندت,........


ولی نمی گی,.......


آخه عرف و تجربه ثابت کرده که تو کشور ما, به اینجور موارد واکنشی نشون ندی بهتره!!!

با خودت میگی خدای من,اینا دیگه چه موجوداتی هستن!!!!!!!!!!!!!


من کار ندارم که دخترا واکنش مثبت نشون میدن یا منفی...!!!


اما مواقعی که یه پسر مزاحمت نشون میده,ولی دختر داره راه خودش رو میره,سر به زیره,نقش عفت و پاکدامنی که اسلام ما ازش دم میزنه چیه؟


وقتی تو جامعه ات نمیتونی حتی تو خلوت خودت پیاده راه بری,دیگه آزادی انسان چه معنایی داره؟


وقتی همیشه جنس زن باید مراقب رفتار و کراش باشه,,این چه عرف و چه دیدگاهیه که همیشه پسر بااین همه کار قبیح بازم عفت و پاکدامنیش خدشه دار نشده؟

مگه عفت فقط برای دختره؟


خیلی سخته,,,فک کن,

اگه پسرا نبودن چقدر ما آزاد بودیم....!!!!


نمیخوام به پسرا توهین کنم ,ولی واقعا این مزاحمت ها, این کارای ضد اخلاقی چیه؟


و اما.....به راستی علت اینکه آقا پسره برای گرفتن آدرس نرفت سمت یه مرد چی بود؟

اصلا آدرسی در کار بود؟




*


دوستان عزیز,دوست دارم واقعا دراین مورد حرف بزنیم,

درمورد همین مزاحمت هایی که منجر میشه به دوستی های مزخرف و بعدشم شاید ازدواج,و بعدشم طلاق,و بعدشم...انحطاط جامعه ی اسلامی....!!!



* راستی عید همگی هم مبارک....!!!



11 اذر .......کمی تا قسمتی خاطره!!!!!


تولد انسان روشن شدن کبریتی است

و مرگش خاموشی آن!

بنگر در این فاصله چه کردی؟!!

گرما بخشیدی...؟!

یا سوزاندی...؟!!


با خودم فکر میکنم سرنوشت آدما گاهی وقتا با یه اتفاق تغییر میکنه!!

به کل مسیرش عوض میشه...!!حتی باهمین تولدها با همین مرگ ها...

همه ی اینا انگاری اومدن که مارو بسازن... خوب یا بد...!!!

نمیدونم نظرتون درمورد دوستی ها چیه...

دوستی هایی که صمیمی میشن...

آیا شماها هم دوست صمیمی دارین که بهتون آرامش بده...درد دل کنین.... بخندین...

من خیلی وقته که این نعمت عزیز رو دارم ....

و امروز...امروز میخوام بودنش روبهش تبریک بگم...!

تولد بهترین و عزیز ترین و نزدیک ترین فرد زندگیم....فرزانه ی عزیزم!!!


مینویسم از تو و برای تو, بدون هراس از خوانده شدن

بگذار همه بدانند, مینویسم برای تو

برای تویی که بودنت را, نه چشمانم میبیند

نه گوشهایم میشنود و نه دستانم لمس میکند

تنها با شعفی صادقانه, با دلم احساست میکنم

مهربان همیشگی من,صاحب نوشته های من

تک سوار دلم,اگر باشی میمانم

اگر بگویی اوج میگیرم,اگر بمانی قربانی بودنت میشوم

تو فقط....... بمان !


دوستیمون شروع جالبی داشت....و کم کم شد بهترین اتفاق زندگیم....

اگه حوصله داشتین بخونینش...!:


تابستانی که جرقه ی دوستیمون زده شده:


هلک و هلک پاشدیم  با مامانمون رفتیم پرونده مون رو از مدرسه ی  اول دبیرستانمون بگیریم بریم تویه مدرسه که مثلا نمونه بود برا  رشته ادبیات  ثبت نام کنیم...!!!

خانومه گفت : مدارک لطفا!!! مدارکم کامل نبود...!!گفت:

 یکی دیگه هم هست که فقط چند صدم معدلش با تو فرق داره,اگه اون زودتر برسه اول اونو ثبت نام میکنیم!!!

دوباره هلک و هلک برگشتیم و رفتیم یه سری چیزا رو آوردیم!!!

دیدیم بله خانوم مذکوره تشریفشون و آوردن!

با خودم گفتم بی خیال لابد اون مدارکش کامله و الان ثبت نام شده...!!!

خانومه گفت اون معدلش بیشتر از توئه...!!منم با یه حالت اخم گفتم فقط چند صدم...

مامانم داشت اصرار میکرد منم گفتم نمیخواد ولش کن مامان!!!

یهو شیشه شکست!!!زدم زیر گریه...!!!

ایول همیشه این اشک تنها وسیله ایه که آخرسرکمکم میکنه,ثبت نامم کردن!!

دوست داشتم نگاهم رو بندازم تو نگاه اون (دختره) و بهش بد و بیراه بگم...!!!

به نظرم یه ذره مغرور , کمی تا حدودی حرص درآر , و بی اهمیت به من بود...!!


سال دوم دبیرستان :

تو کلاس تنهایی حوصلم سرمیزفت!!!اون دختره هم تو کلاس ما بود...

یه جایی هم مینشست که همش تو دیدم بود!!

چندتایی دوست پیدا کردم...کم کم ماها که از یه مدرسه دیگه بودیم اومدیم پیش هم...!!

این دختره هم بود...حرصمو درمیاورد .فک میکردم باید لجشو درآرم!!!

رفته رفته باهم آشناشدیم...اسمت چیه؟فرزانه!!!اسم منم میناست...

چه ماهی دینا اومدی؟آذر !!جدی؟ آخه منم آذرم!!!

به نظرمیومد خیلی چیزامون شبیه همه...!!!

ولی نمیدونم چرا فرزانه یه جوری بود باهام...!!!!فک میکردم از رفتارام و کارام تعجب میکنه!!!!


سال سوم دبیرستان :

منو فرشته پیش هم نشستیم.ولی دوست داشتم فرزانه پیشم بود...

تا من نگفتم تو بیا جای فرشته.اون هیچ تلاشی نمیکرد...!

ولی میدونستم اونم دوست داره بیاد اینجا پیش من...!!!

اینطوری بیشتر صمیمی شدیم...!

تقریبا از همدیگه حرف میزدیم.رسیدیم به درد دلامون...به ناراحتیامون....

بااینکه خیلی باهم دوست بودیم اما هنوزم دور بودیم...دور....!!

آخرای اون سال خیلی خوب تموم شد.اونم با یه اتفاق ....!!!

درسته اتفاقش خوب نبود.اما منو به دوستم رسوند.بیشتر و بیشتر...!!


تابستان اون سال تصمیم گرفتیم همیشه باهم باشیم و برای کنکور باهم درس بخونیم...!!

فرزانه؟ هوم؟میای درس بخونیم؟باشه از شنبه شروع کنیم!

خب قبوله.پس من برنامه شو میریزم! باشه...!!!

شنبه: ای بابا حسش نیست.ازاون شنبه...!!

شنبه ها گذشت و ما هوز کنکور رو جدی نگرفتیم...


سال پیش دانشگاهی:

مینا و فرزانه تو تا دوست صمیمی که افتاده بود سر زبون همه ی بچه ها!!!

اون روزها همه فقط این سوال بی جواب رو داشتن:

مینا؟فرزانه؟شماها چی دارین باهم دیگه که هیچوقت حرف زدنتون تموم نمیشه...!!!

دوست داشتیم همه تنهامون بذارن و فقط و فقط باهم باشیم...

حتی سرکلاس که انگار منو فرزانه تو دید همه ی معلم ها بودیم و شده بودیم عامل فتنه!!!

(فرزانه یادته سرکلاس ریاضی رفته بودیم دوتایی ته نشسته بودیم هیچی نمیدیدم دوتا اسکل میگفتیم بی خیال.اینطوری یه بهونه ای داریم که هیچی نمیبینیم و میشستیم حرف میزدیم!!!؟؟!!)


و اما...کنکور ...!!!


چه برنامه هایی که می ریختیم برای خوندن.

چه خلاصه هایی که من مینوشتم و برای فرزانه توضیح میدادم.

چه شنبه هایی که اراده نمیومد و میگفتیم بی خیال سیصد هزارم نمیشیم!!!

چه روزایی که یه ذره دعوامون میشد و تنها وسیله ی هردومون سکوت بود...سکوووووووووووت!!!!!

چه عاشقانه پای هم صبرمیکردیم تا هرجور شده باهم درس بخونیم...!!!


و نهایتا.....قبولی دانشگاه.... جوری که توی مدرسه رتبه هامون جرقه خورد...

به راستی برای این تو تا دوست پرحرف و درس نخون چه معجزه ای رخ داد که رتبه های عالی آوردن؟؟!!!

و هنوزم که هنوزه چشمها گرده و دهان ها باز....!!!!!


دوران خوابگاه:

دورانی که توی عمیق ترین سطح خاطرات و حتی احساسم موندنی شده و پررنگه...

یه ماه اول مهر 89 که تنها رابطمون توی دوتا خوابگاه غریب فقط تلفن بود و اس ام اس....

یه دیدار کوچیک...بعد از چندوقت...توی یه پارک کوچولو کنار خوابگاه.....

تولد فرزانه یه دلیلی شد که آذر 89 برم و خوابگاه فرزانه اینا رو  از رفت و آمد زیاد بسابونم!!!

چه شب تا صبح هایی که بیدار بودیم و انصافا چه هم اتاقیای خوبی داشت فرزانه که چیزی بهمون نمیگفت!!!

چه شب تا صبح هایی که جامون نیمشد رو یه تخت ولی همین کنار هم بودن خودش عالمی داشت...

چه شب تا صبح هایی که حرف میزدیم و گره ها باز میشد....و دل ها نیز...!!!

چه روزایی که دیگه خوابگاه خوابگاه من شده بود و منو توئی نداشتیم...!!!

چه دلنشین بود تک تک خاطره هاش...و همین پیش هم بودن نهایت آرزومون....!!!!!!


همین یه سال...نقطه ی عطفی بود که مارو واقعا به هم گره زد....!!!!

و دوباره یه جدایی...!!!با این انتقالی دانشگاه  نحس!!!!


و چقد دلگیر بود تولد هردومون ... پیش هم بودن محدود.....توی آذر 90 و شاید 91....!!!

و چقدر حسرت.....!!!کاش تو یه اتاق سرد و متروکه تویه خوابگاه با بدترین وضع و رشته ی تحصیلی بودیم ولی هرشب و روز و همیشه پیش هم بودیم...................


و امروز,روز تولد توئه فرزانه و واقعا نمیدونم 11 آذر 1392 چه طوری برامون رقم میخوره...!


زندگی کن و لبخند بزن به خاطر آنهایی که از نفست

آرام میگیرند...

و به امیدت زنده هستند و با یادت خاطره میسازند

نمیدانم در زندگیت (بهترین)

چگونه معنا میشود....

من همان بهترین را برایت آرزو میکنم....


راستی 12 آذر هم تولد تنها خواهر زاده ی خیلی خیلی خیلی عزیزمه,  فرزاد !!!

که واقعا از ته دلم دوسش دارم....!!ا میشه 9 سالش...!!!


خط خون...!!!

سلام..دوستان!!

چه زود ماه محرم,دوباره تکرار شد...!!

اگه یه شناخت کامل و اساسی از امام حسن (ع)و قیامشون داشته باشیم,

مسلما یه نیاز اساسی احساس میشه برای وجود چنین ماه عزیزی...!!

شعر "خط خون"از بهترین سروده های "سید علی موسوی گرمارودی "رو براتون میذارم,

خیلی باید دقیق و عمیق این شعر رو خوند,

خط به خط این سروده زیباست و عظمت امام حسین (ع)رو برامون تداعی میکنه!:


درختان را دوست می دارم,

که به احترام تو قیام کرده اند و آب را که مهر مادر توست

خون تو شرف راسرخگون کرده است ,


شفق, آئینه دار نجابتت و فلق, معراجی که تو در آن نماز صبح شهادت گذاردی!!

شمشیری که بر گلوی تو آمد هر چیز و همه چیز را در کائنات به دو پاره کرد :

هر چه در سوی تو؛ حسینی شد و دیگر سو یزیدی...


آه ای مرگ تو معیار ؛

مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت و آن را بی قدر کرد

که مردنی چنین غبطه بزرگ زندگانی شد

خونت با خونبهایت, حقیقت, در یک تراز ایستاد

و عزمت ,ضامن دوام جهان شد که جهان با دروغ می پاشد و خون تو امضای راستی ست!


تو تنهاتر از شجاعت در گوشه روشن وجدان تاریخ ایستاده ای به پاسداری از حقیقت ؛

و صداقت شیرینترین لبخند بر لبان اراده توست...

چندان تناوری و بلند,

که به هنگام تماشا کلاه از سر کودک عقل می افتد...!


در تالابی از خون خویش در گذرگه تاریخ ایستاده ای,

با جامی از فرهنگ وبشریت رهگذار را می آشامانی – هر کس که تشنه شهادت است ...                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                       

نام تو خواب را بر هم می زند ,آب را توفان می کند,کلامت قانون است......

خرد در مصاف عزم تو جنون ؛ تنها واژه تو خون است خون ای خدای خون....

مرگ در پنجه تو زبون تر از مگسی است که کودکان به شیطنت در مشت می گیرند


و یزید بهانه ای ,دستمال کثیفی ,

که خلط ستم را در آن تف کرده اند و در زباله تاریخ افکنده اند.

یزید کلمه نیود دروغ بود.........

مرگ سرخت نه تنها نام یزید را شکست و کلمه ستم را بی سیرت کرد

که فوج کلام را نیز در هم می شکند 

هیچ کلام بشری نیست که در مصاف تو نشکند...


مرگ تو مبدا تاریخ عشق ,آغاز رنگ سرخ ؛ معیار زندگی ست .

خط با خون تو آغاز می شود,

از آن زمان که تو ایستادی دین راه افتاد و چون فرو افتادی حق برخاست .

تو شکستی و راستی درست شد و از روانه خون تو بنیان ستم سست شد .


ستم دشمنی زیباتر از تو نداشت و مظلوم یاوری آشناتر از تو

کربلای تو مصاف نیست منظومه بزرگ هستی ست ، طواف است

پایان ,سخن پایان من است .............

تو انتها نداری ...


مطفاوط.....!!!!!!!


"و چیزى را که خدا بدان برخى از شما را بر برخى دیگر برترى داده آرزو نکنید. مردان را از آنچه کسب کرده‌اند بهره‌اى است و زنان را از آنچه به دست آورده‌اند بهره‌اى است. و از فضل خدا بخواهید که بى‌گمان خدا به هر چیزى آگاه است"

 

سلام...

امیدوارم حال همگی خوب باشه,راستش من حس میکنم یه جورایی وبلاگم خیلی بدقیافه شده,

هرچی دنبال قالب خوب و البته(مشکی)گشتم پیداش نکردم!!!

فعلا هم که پاییزه و این قالب همخونی داره!!!

بازم نظرتون رو بگین,(البته اگه قالب آوازک نمی پرید دیگه نیاز ی  نبودا)

خب...!
تقریبا خیلی وقته که مطلب جدیدی نذاشتم,الانم میخوام متفاوت تر از همیشه بنویسم:


قسمت یک :

آرزو ها و شکایات در قالب گفتگو با خدا....(شوخی)

 

خدایا...من خیلی آرزوها دارما,,بچه بودم یه جور آرزو لیست میکردم,

الان که بزرگ شدم باز یه لیست بلند بالا,

میشه یه روزی هم آرزومون این باشه که مثلا سرطان داره بیچارمون میکنه و آرزومون مرگ باشه...!!!

خلاصه اینا همه رقمه آرزو هستن,,شاید یکی آرزو داره لاغر باشه,یکی آرزو داره زود شوهر کنه,یکی آرزو داره فلان ماشین و بخره...اما....این چیه خدا؟ :


شیطان:  "و به یقین گمراهشان مى‌کنم و به دام آرزوها مى‌اندازم"

 

آخه خداجون من ,من چیکار کنم,,یه چیزی رو از بچگی آرزوشو دارم,حالا بیخیالش بشم که شیطون گرامی میخواد منو گمراه کنه؟

اگه قول بدم که گمراه نشم چی؟اونوقت میتونم آرزو کنم؟؟؟؟؟؟؟

تو رو خدا ...!!!

آخه خدا ببین، ببین راس میگم یا دروغ؟ هر چیزی بزرگش بدرد نمیخوره به من دادی...

ایــن دماغ واقعا لازمه؟

قراره بو بشنوه دیگه... ها یا نه؟ میخوای بنده هاتو شاد کنی آقاجون از ما مایه نزار که...

یادته اون روز پسره کنارم رد شد گفت: پیازه یا دماغه؟ببین نه بابااااا ناراحت چیه,ولی خب چرا اون روز یکی گفت: دماغه یا لوستر آویزون کردی اونجا؟....خب چرا یکم یجوری شدم....بعد دقت کنی منو آدم آفریدیا، حالا یه فرقای کوچیکی دارم ولی...."آدم" ناراحت نمیشه؟...

 

خب این گردن..انقدریش کردی، خب چـــهارتا خالم میزاشتی روش,.زرافه بودن مگه ؟نه خیلی ام قشنگه اگه اعتراضی ام میکردم عمراً.....

این دست‌ها، ببین طناب میخوای خلق کنی؟ قشنگ هر چی خلق میکنی بزار کنار،،.قاطی نشه,یه موجود زنده ی باآبرو, رو که با یه شیء دراز همزمان نمیسازن که!!!!!!

حالااینارو بی خیال,حالا اونور واسه ما چی گذاشتی کنار؟!!!!!!

ببین نمیخام باز بگم شرایطشوها,.ولی انصاف میگه فقط عوض همین دماغ لااقل چشاش عسلی باشه.نه؟......جهنم، آبی.

همون قهوه ای اصن......ولی دیگه نماز صبح قضاهارو پس صاف کن باهاش.


حالااز شوخی گذشته,آرزو بر جوانان عیب نیست؟هست؟چطوریه کلا؟

بگیم عیب نیست,اونوقت شیطون بزرگوار حالمون و میگیره که!!!


قسمت 2:

کمی تا قسمتی سیاسی (بدون شرح)

 

بی عرضگی یعنی:

صد و پنجاه تا حاجی رو با ویزای جعلی بفرسی عربستان و عربستانم یه تعدادشونو دیپورت کنه و یه تعدادشونم تو فرودگاه بمونن.

شانتاژ یعنی: بگی عربستانیا عمدا این کارو کردن! .

 

بی عرضگی یعنی:

بتونی انواع تسلیحات جنگی رو بخری، اما نتونی چهارتا وسیله واسه تعمیر هواپیماها بخری که چپ و راست کشته ندیم...

شانتاژ یعنی: کار، کار امریکایی هاست!

 

بی عرضگی یعنی:

امریکا هر تحریمی که فکرشو بکنی رو بر علیه مون اعمال کنه!

شانتاژ یعنی: امریکا هیچ غلطی نمی تونه بکنه!

 

بی عرضگی یعنی:

رئیس جمهور زیر نقشه ای عکس بگیره که بجای خلیج فارس، نوشته خلیج عربی

شانتاژ یعنی: کی؟ من؟... کی؟ این؟


بی عرضگی یعنی:

سه هزار میلیارد اختلاس

شانتاژ یعنی: یه اتفاقی افتاده دیگه، بذارین مسئولین کارشونو بکنن!


بی عرضگی یعنی:

اینا و چن میلیون مسئله دیگه توی یه مملکت اتفاق افتادن.

شانتاژ یعنی: خدا رو شکر که اون مملکت، ایران نیس!!

ما کلا خوبیم...!!

تقدیم به انسان...که آزادی  و آزادگیش اهمیت دارد!


آدم از بی بصری بندگی آدم کرد

گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد

یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است

من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد...



سلام.امیدوارم حال همگی خوب باشه!!!

بعععله!خیلیا بودن که تو این مدت به روز نبودن من, احوالمو پرسیدن...

ولی تاییدش نکردم یا سانسورش کردم!!!!! زمان ,, زمان سانسوره دیگه...!


خب!!!امروز خیلی اعصابم خرد بود از سر یه چیزایی...خیلی از بی منطقی هارو نمیتونم هضم کنم...

دقیقا هم میام بایه سری افرادی بحث مذهبی و سیاسی راه میندازم که اصن با من هیچ همخوانی نداره!!!

بخاطرهمین شد که دیگه کلا گفتیم بی خیال مینا!!لابد تو اشتباه  میکنی...!

سرتو بندزا پایین کارتو بکن...اینطوری دولت ما راحت تره!!!

حالا حواستون باشه من دیگه هیچ حسی ندارم...بحث مذهبی و سیاسی ممنوع!!!!!!!!

حالا چندتا چیزمیگم و دیگه ...


1/این روزا همه دارن از فرهنگ چندهزار ساله ی ایرانی حرف میزنن...همه دارن از اخلاق خوب حرف میزنن...

اما اینا هیچکدوم جلوه  ی عینی نداره...فقط ادعاست...

نمونه ش همه جا هست...فرهنگ واخلاق آدما...تو خیابون...اتوبوس مترو...عروسی ها و مراسم ها...

اینارو چطوری میتونیم توجیه کنیم؟(درمقابل فرهنگ اصیل ایرانی و ادعاهایی که هیمشه داشتیم؟؟!)

زشته حرفای کوروش کبیر فقط یه شعار باشه...فقط یه جا نصب بشه...فقط اس ام اس بشه ها!!!


اما توی فضای مجازی همه خوبن...همه دغدغه ی فرهنگی دارن...همه دم از اخلاق میزنن...

جالبه!همه تو این فضای مجازی به اون اتوپیا(آرمان شهر) که دیگه نهایتشه رسیدن!!!

وای ما چقدرخوشبختیم!!!نه؟


2/و اما...زلزله آذربایجان شرقی!

رسانه ی عزیز...تو خبر کشته شدن آدمها رو سانسور کن، تو خنده بازارت رو پخش کن,

تو توی برنامه ی طنزت کرد و لر و ترک و عرب رو دست بنداز، ما کرد و لر و ترک و عرب بودنمان رو فراموش میکنیم و با زبان انسانیت همدردی میکنیم...تو عزای عمومی اعلام نکن،اما ما...

نمیدونم باید به اونی که جان سالم به در برد تسلیت بگم یا نه ؟! تسلیت من برای اون نه سقف بالا سرش میشه، نه دار و ندارش که جلوی چشماش همه رو از دست داد...نه عزیزانش که رفتن و غم رو توی چشاش نشوندن...فقط میخوام اینو بدونن که غم اونا غم ماهم هست...!!!

شاید همین کافی باشه!!...

فقط یه انتقاد کنم:

کاش مسئولان کشورم از  اون کشورایی که  از بام تا شام دارن نقدشون میکنن و فحششون میدن و میگن فلانن فلانن...همین مقاوم سازیه رو یاد میگرفتن و بجای یه سری خرجای الکی حداقل جون همین ملت شهید پرور خودمون رو حفظ میکردن...


3/دست به دست هم دهیم به مهر...میهن خویش را کنیم دو برابر...

ملکت گل و بلبل نداریم که داریم، ملت همیشه در صحنه نداریم که داریم، ملت شهید پرور نداریم که داریم، همه ی مردم بالای خط مرغ نیستن که هستن، ملت همه سرکار نیستن که هستن تنها چیزی که کم داریم و باید هرچه زودتر، طی یک عملیات ضد استکباری اون رو هم به دست بیاریم، اینه که هرچه سریعتر دست به دست هم دهیم به مهر میهن خویش را کنیم دو برابر.

بله !وقتی تو یه مملکتی همه چیز خوب و خوش و روبه راه باشه تنها کاری که برای ملت میمونه اینه که جمعیت رودو برابر کنن!

یه وقت فک نکنین که وضع اقتصادیتون بده ها...نه بابا خوبین کلا...شاید توهم زدین...

خوب میشین!!!باورکن ما کلا خوبیم!!!

یادتون نمیاد چندوقت پیش رئیس جمهورمون گفت وضع اقتصادی مردم خوبه.,,این خشکسالیا همش کار استکباره...!!بعدم گفتن که بدون عمو پورنگ و امیرمحمد نیمتونیم زندگی کنیم!!

وضعتون که خوبه! خشکسالی هم که کار استکباره و شایعه س! تلویزیون هم که پره از عمو پورنگ و امیر محمد که نیاز اصلی مردمه! دیگه چی می خواین؟! بشینین این چار صباح دیگه رو زندگی کنین مثل آدم!

آخه چرا هی زرت و زرت  توهم میزنین میگین گرونیه گرونیه!!

ما کلا خوبیم!!!


4/این همه نیش و نمک کز سخنم می ریزد ,,,,,,,, مزد زجری است کزآن نان و کبابم دادند

هی وای من ...گفتم سیاسی ممنوع!!چرا خلاف میکنی مینا؟؟!!!!!!!!!!!!!!!

نمیخواستم اینطوری بشه...!!ولی بخدا حرف دلم بود...!

اونایی که مخالف حرفای من هستن تورو خدا توجیه کنن منو با کمال میل میپذیرم!

خدایا...الهی برات بمیرم!!


رمضان در راه است...

رجــب، آمد و رفت.‌ می‌گویند ماه خداست.‌ خدایا قدر تو را ندانستم و گذشتم!

شعبان هم، آمد و رفت. می‌گویند ماه پیغمبر خداست.‌ خدایا معرفتم افزون نگشت!

رمضان در راه است. می‌گویند ماه امّت پیغمبر است.‌ ..

خدایا کمک کن در این ماه عزیز، قَدرت را بشناسم و معرفت پیدا کنم!!

می‌گویند روزه برای توست، و تو خود پاداش آن را می‌دهی...

 خدایا کمک کن روزه‌دار تو باشم نه روزه‌دار نفس.

می‌گویند روزه عاملی است برای فروتنی....

 خدایا کمک کن شعله‌های سرکش غضب و شهوت درونم آرام گیرد...

می‌گویند روزه‌دار از صبح تا به شب در عبادت است الا به غیبت...

خدایا کمک کن حاضر شوم. حاضر حاضر!!!


سلام...فکر میکنم هرچی بخوام از ماه رمضان خدا حرف بزنم تقریبا میشه حرف همیشگی...

ماه آرامش...ماهی که خیلیا درونش به نور رسیدن!!...به یه چیز قطعی...

البته اون چیز قطعی فقط یه حسه...یه حسی شبیه نزدیکش دن به خدا...

این خودش کافیه....!!

اما...

دلم میخواد درمورد دوتا نکته خیلی کوتاه بنویسم که دوستانم باز گله نکنن که طولانی مینوسم!!

اولین نکته راجع به تعصب دینیه:


تاحالا به این فکر کردین که بعضیا مثلا عاشق میشن میرن خواستگاری یه دختره،دختر خانوم میگه شما آقاداماد عزیز اگه میخوای بامن ازدواج کنی و واقعا عاشقمی باید نمازات سروقت باشه...باید پایبند به دین باشی...شراب نخوری...خلاصه حلال و حروم خدا برات ملاک باشه...

خب میگه چشم!!!

در مقابلش...یه دختر ممکنه همین حالت داشته باشه و برعکسشو ازش بخواد...

شوهرش بگه نماز نخون...نخونه!!بگه شراب که چیزی نیست بابا...بگه باشه میخورم!!

خب این وسط یه چیز کم رنگ و پررنگ میشه!!

تعصب دینی...!!

من فکر میکنم دنیای مسلمونای ایرانی انقدر مادی و بی ارزش شده که دارن حرفای خدا رو معامله میکنن!!

وازاین جهت واقعا متاسفم و البته خیلی خیلی ناراحتم...

و اما...

نکته ی بعدی درمورد ایمانه...


شنیدین میگن ایران جاییه که ایمان فقط برای زن هاست !!؟؟!!

من خیلی شنیدم.البته دوست ندارم فقط قید بشه< ایران!!

چون مسلما یه موضوع دینیه!!ولی...(کاش ما ایرانیا ادعاشو نداشتیم حداقل)

من نمیدونم قضیه این چیه که پسرا مینازن به خودشون که نماز نمیخونن کسی هم کاری به کارشون نداره ولی ما دخترا بیشتر دنبال نماز و دعاییم!!

من نمیدونم قضیه چیه که یه آغا پسر زرت و زرت جلوی عامه سیگار میکشه تو روز روشن ماه رمضون تازه فکر میکنه خیلی هم کارش قشنگه...ولی یه دختر این کارو نمیکنه!!

من نمیدونم قضیه چیه که بابا مامانا گیر میدن به دختراشون که نمازتو خوندی؟

بعد پسره که نمیخونه...مامانه میگه چیکارش کنم حریف نمیشم این پسر نمازاشو بخونه!!

دیدی باباهه نمازاشو نمیخونه روزه نمیگیره...مامانه چطوری خودشو به آب و آتیش میزنه که چرا شوهرش فلانه فلانه...؟؟!!

خدایا...الهی برات بمیرم...ببین چطوری دارن سر تکالیف الاهیشون چونه میزنن!!!



زنده گور کردن دختران....دیروز و امروز...!


سلام دوستان!

این اولین پستیه که درسال 91اینجا نوشته میشه!امیدوارم سال خوبی داشته باشید!


راستش قبل از عید یه لینکی دیدم از یه فیلم واقعی از پدری که سه دختر خودشو به قتل رسونده بود و تمام ماجرا توسط دختر بزرگ فیلم برداری شده بود و در آخرم با شلیک پدره به سمت دختر دوربین از دستش می افته.

این ماجرا گفته شده بود که واقعیه و بار اول هم نیست که تو کشورمون شاهد اتفاقهای این چنین بودیم!داستان قتل دختر 9 ساله ای  به اسم زهرا که مدتها باعث برانگیخته شدن تالم عمومی شد و پدره تنها به 7 سال حبس محکوم شد-که  در قانون مجازات اسلامی پدر رو تنها ملزم به پرداخت دیه خواهد کرد! ؟ به دلیل اینکه پدر حق ولایت بر فرزند خودش داره !

حالا با دادن این حق آیا پدر حق گرفتن حیات روهم از فرزند خودش داره ؟

این قانون بر مبنای کدوم موازین تصویب شده ؟موازین اسلامی؟ 


نص صریح قانون در این مورد :

فصل چهارم – شرایط قصاص ماده 220 – پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد قصاص نمی شود و به پرداخت دیه قتل به ورثه مقتول و تعزیر محکوم خواهد شد .


آیا با وضع این قانون رواج فرزند کشی رو تبلیغ نمی کنیم؟همینطور که میدونیم در خوزستان شاهد موارد بسیاری از قتلهای ناموسی بودیم که با بر عهده گرفتن پدر به عنوان قاتل، قاتل اصلی با وجدان راحت شبها خواب میره.

و این قصه همچنان ادامه داره...!قبول دارین؟؟

حالا اینکه کلا شد بحث قانون!!قانونم که کلا...بی خیال!


ازاون ماجرا من ذهنم رفت سمت موضوع فرزند کشی!!

حالا از شانس ما دخترا...دختر کشی هم که مثه اینکه کلا خشششششش بوده!

اگه حالشو داشته باشید من از این زنده به گور کردن دختران حرف بزنم:


کلا بحثی که قراره درموردش حرف بزنیم موضوعیه که برمیگرده به عرب جاهلیت!دوران جاهلیت هم به نظرمن فقط یه نقل شفاهی بوده که نمیشه خیلی روش تکیه کرد.یعنی استحکام لازم رو نداره.یه جورایی متن مخدوشی داره(به خاطرهمین میگم از من خرده نگیرین.چون خودمم قبول دارم که امکان نداره ازاین منقولات به یه اظهار نظر قطعی رسید)!

محدودیت های فرهنگی باعث شده که  قرآن در فضای اون گرفتار بشه و خودش رو باهاش هماهنگ کنه!یه سری فرهنگایی که به نظرمن موهوم و خاصه فرهنگ عربی و سامی بوده!ماهم بالاخره بی بهره نیستیم.یعنی ناخواسته چون سنت گراییم داریم ازش تاثیر میگیریم!(هرچند فراموش نشه که این موضوع کلا در هرجای دنیا ممکنه رخ بده)

کلا جایگاه زن در اون زمان خیلی بالا نبوده.اگه هم بالابوده بخاطرداشتن فرزند پسر بوده!

بخاطرهمینم زنی که عاقر بوده یا فرزند نداشته به سادگی طرد میشده!

از جمله سنتی که در عصر جاهلیت عرب پدید اومد،زنده به گور کردن دختران بود که البته این اقدام توی ملل دیگه هم رواج داشت.

«وقتی که برایشان مژده می‏ آوردند که دختردار شدید،از خشم سیاه‏ می‏شدند و از بدی مژده‏ای که آورده شده و از فشار افکار عمومی که‏ آن را بد می پنداشت،پنهان می‏شدند و به فکر فرو می‏رفتند که آیا نگهشان دارند و ذلت و خواری دخترداری را تحمل کنند و یا زنده زنده‏ در خاک پنهانش سازند؛همچنان که عادت همه‏شان درباره‏ی دختران‏ متولد شده این بود»

[نحل/58 و 59].


حالا علامه طباطبایی علتشو این میگه:

" این عمل را از ترس فقر مرتکب‏ می‏شدند که مبادا در اثر نداری مجبور شوند،دختر را به کسی که کفو آنان نیست،شوهر دهند! "


یعنی پسر هیچ خرجی نداشته؟؟یعنی درزمان فقرفقط دختر این وسط مشکل ایجاد میکرده؟؟


قرآن این عمل رو محکوم کرده و می‏گه:

«در قیامت‏ درباره‏ ی دختران زنده به گور شده سؤال می‏شود که به چه گناهی کشته‏ شدند؟»

[تکویر/9]


حالا بحث اینه که کلا اون موقع موضوع رایجی بوده و کلا برحسب مقتضیات فرهنگ و زمانه بوده!و فقط به نظرمن تاثیرش رو زمانه ی الان مهمه!


اما الان چی؟تفکرات مردم الان چیه؟

به نظرتون همین که دیگه دختری زنده به گور نمیشه یعنی این فرهنگ غلط محو شده؟؟!!!

نه نه ...من فکرمیکنم هنوزم این موضوع رنگ خودشو داره تو فرهنگ ما.ولی شاید به شکل دیگه...


توی خیلی از گزارش های مختلف دیدین و خوندین سخن از کشتار دختران در هنگام شناسایی در زمان جنینی اوناست!

در سال,,هزاران و بلکه صدها هزار هزار دختر در زهدان مادران شناسایی و کشته میشن.

این زنده به گور کردن مدرن دختران نیست؟


آیا هزاران دختر برای بردگی فروخته نمیشن و هزاران کودک ربوده و به بردگی کشیده نمیشن؟

چندوقت پیش تو یه روزنامه خونده بودم  که ۷۰ میلیون مرد چینی قادر به ازدواج نیستن؛چون سیاست های تک فرزندی دولت باعث شده که زنان هنگام بارداری تنها فرزندان پسر رو زنده نگه داشته و دخترا رو  بکشن!این زنده به گور کردن دختران در رحم اتفاق می افته و این بی گناهان پیش از تولد کشته می شن!


 آیا نمی توان الان هم مثه دیروزها پرسید:

بای ذنب قلت ؛ این دختر به کدامین گناه ناکرده کشته شد؟



ضدیت در شناساندن الگوها...


سلام!

راستش یه موضوع خیلی کلی وجود داره درمورد شخصیت ها!!

تو پست قبلیمون یه کم نظرات دوستان کشیده شد سمت الگو!!

و اما الگوی ما ایرانی ها!یا ما مسلمونا...

دقیقا چیزی که شاید تا مرز پرستش پیش میره!!

از یه الگوی مذهبی مثل پیامبر اعظم گرفته تا مثلا علی دایی الگوی یه فوتبالیست!

یه چیز عجیب بین ماایرانیا هست اونم اینه که شاید نیم ساعت در روز بیشتر مطالعه نداریم ولی درمورد هرموضوعی اظهار نظرمیکنیم.یا یه جورایی بهترش بگم ادعا داریم فقط...

شاید اصلا ندونیم کوروش کبیر کیه از کجا اومده اصلا چه کارهایی برامون کرده.اصلامومنای مسلمون این مرز و بوم کوروش کبیر رو قبول دارن یانه...؟؟!!

ولی فقط بلدیم سخنای این مرد بزرگ رو یااس ام اس بدیم به هم دیگه یا حفظش کنیم.همین...بدون هیچ شناختی/البته شاید...!

و اما....دکتر شریعتی!

مردی که همه مون میشناسیمش!البته اونو هم متاسفانه فقط با جملاتش با حرفاش با کتاباش...

کارندارم شخصیتش چه جوری بوده.من همیشه خودم شخصا با حرفاش خیلی حس خوبی داشتم!اما نمیدونم دچار یه دوگانگی شدم!کسی که حرفاش خیلی روم تاثیرمیزاره یه جورایی الگوی منه...ولی یه کم که برمیگردم عقب....

شریعتی...الگوی منه.!الگوی امثال منه!الگوی شاید جهانیانه...

ولی...خوب باهاش تا نشده!بزرگترای من که الگوی بزرگتری هم بودن باهاش خوب تا نکردن!...اینجاست که احساس میکنم در حق دکتر شریعتی ظلم شده...

این یه سری از چیزاییه که میزارم.خودتون قضاوت کنین و.مهم تر بهم کمک کنین...

این یه پاراگراف از یکی از دوستانه که ضدیت خودشون نشون داده نسبت به دکتر شریعتی!که البته از دوستان خودمنه و اینو برام ایمیل زده:

 "به نظر می‌رسد برای یک شخص عاقبت به خیری او مهم باشد که شریعتی اینچنین نشد.

او در حالی که از آغوش وطن و اسلام دور بود، در دیار کفر مرد.و مهمتر از هر مورد دیگر برای رد و بی‌ارزش دانستن او عدم اعتنا و ارزش قائل نشدن برای مرگ او بود...

 به صورتی که حضرت امام خمینی قدس سره هیچ اعتنایی به مرگ او نکردند و با اینکه بسیاری به تکریم او پرداختند، اما ایشان حتی حاضر به انتشار پیامی برای مرگش نکردند! "

و اما روحانیت چی میگن!

ضدیت دو طرفه ای رو من حس کردم!

هم روحانیت دکتر شریعتی رو نقد کردن.و هم از شواهد کار معلوم میشه که شریعتی با روحانیت مخالف بوده!

مصباح یزدی گفته بود:

[دکتر شریعتی]، ایشان یک حساسیت خاصی نسبت به روحانیت داشت. در بحث‌های خودش هم هنگامی که می‌خواست مثال زشتی بزند و کسی را تحقیر کند، می‌گفت فلانی آخوند یا ملاست!

 

حضرت آیت الله خامنه ای می فرمایند:

«شریعتی را ممکن است به عنوان یک فقیه، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار مترقی اندیشه اسلام معرفی بکنند! اینها البته افسانه آمیز است و چنین تعبیراتی باب مرحوم شریعتی نیست» .

 

و اما...حالا من چیکار کنم بااین همه الگو که یه عده ای براش دست تکون میدن و یه عده ای هم ردش میکنن!

این ضدیت ها یعنی چی؟؟؟؟

و یه سوال:

اگه دکتر شریعتی یه روحانی میشد مشکل حل بود؟؟

(چون همونطور که معلومه مشکل ایشون فقط این بوده که روحانی نبوده)


دنیا...

خدایا !                                                                                   

رحمتی کن تا ایمان ،نان و نام برایم نیاورد ،

 قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.           

تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار میکنند، 

نه از آنان که پول دین را میگیرند و برای دنیا کار می کنند....          

 

خدایا !

 به مذهبی ها بفهمان که آدم از خاک است...                 

بگو که : یک پدیده ی مادی به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده ی غیبی...

 در دنیا همان اندازه خدا  وجود دارد که در آخرت ...                    

ومذهب اگرپیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کارنخواهدآمد...



سلام.شاید اون مناجاتی که اول حرفم گذاشتم هیچ ربطی به موضوع من نداشته باشه ولی دوست دارم تواین پستم درمورد "دنیا دوستی"حرف بزنم!

این روز ها همش دنبال آرامش بودم.٬رسیدم به اینکه منشا همه ی این آرامش نداشتن ها این دنیاست...

این دنیایی که هزار بار ممکنه منو شما نفرینش کنیم!...

 

"اعلموا انما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فى الاموال و الاولاد..."

بدانید زندگى دنیا فقط بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزون‏طلبى در اموال و فرزندان است».

 

باخودم فکرکردم که همیشه ماها باخودمون میگیم این دنیا فانیه و چیزی که مهمه آخرته!این دنیا پیش زمینه  ی زندگی تو اون دنیاست...

من فکرمیکنم زندگی تو این دنیا خیلی مهمه!

چون همیشه بهمون خط میده.!چگونه زندگی کردن مهمه.!!

تاحالا به این فکرکردین که ماها داریم چه جوری زندگی میکنیم؟؟!!

دیدین گاهی وقتا ما ناراحتیم غصه داریم وقتی بایکی دردو دل میکنیم میگه بی خیال بابا این دنیا که ارزش غصه خوردن رو نداره...؟؟!!

ولی من فکرمیکنم همین دنیاست که داره روال کارو مارو بهمون نشون میده!همین بی خیال شدناست که باعث میشه نقش خداهم کمرنگ بشه...

دنیایی که ماها داریم توش زندگی میکنیم برای همه مون مهمه.هرچند همیشه ادعا داریم که نه.این دنیا بی فایده ست و بی ارزش...

خود کلمه  ی دنیا یعنی یه چیز پست.پایین!

من نمیفهمم انسان که انقدر ارزش داره برای خدا چرا قسمتش شده این دنیای پست؟؟!!

من نمیفهمم انسان که مرتبه ی بالایی داره پیش خدا چرا باید آخرتش و تو این دنیای پست بسازه؟؟؟!!!

 

ماالان داریم تو یه جامعه ی اخلاق گرا زندگی میکنیم!

هم دینمون و هم جامعه مون همیشه توصیه کرده به رعایت اخلاقیات...

 

حرف زیاده اما...

اینکه چرا شاعران و بزرگان عرفان این همه پرهیز از دنیاپرستی و توجه به مفاهیم اخلاقی و عرفانی رو به مردم گوشزد می کردن؟؟

یه چیز بدیهیه که درجامعه ی اخلاق گرا، لزومی به این همه پند و اندرز در باب رعایت اخلاق نیست.به عکس اونچه که تصور میشه گذشته ی ما نه تنها مشحون و لبریز از عرفان و اخلاق و خداپرستی و دنیاگریزی نبوده بلکه سرشار از دنیاطلبی بوده و اتفاقا همین مسأله است که ما رو ازدستیابی به جامعه ی پرشور و نهادها و فعالیت های اجتماعی محروم ساخته!

 

رقصان تر از هر موج در جریان سیلاب
بودم ، ولی راه مرا سد کرد دنیا
حالا به چشمان تو هم ایمان ندارم
یعنی مرا در عشق مرتد کرد دنیا


در انتخاب بین بودن یا نبودن
اسطوره ها را هم مردد کرد دنیا
بیزارمان کرد از تمام آرزوها
از بس که هی باید نباید کرد دنیا 


در آرزوی مرگ مردیم ، اینکه خوب است
بدتر از اینها نیز خواهد کرد دنیادارم سفارش می کنم دنیا نیایید
من آمدم اما مرا رد کرد
دنیا..